پایگاه خبری دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران: محمد معروف قادری یکی از محیط بانان استان کردستان دل نوشته ای را به سایت شخصی معصومه ابتکار معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ارسال کرده است.
متن این دل نوشته به این شرح است:

من محیط بانم و لباس محیط بانیم را تن پوش مقدسی می دانم که پیش از من دهها همکار شهی دم در جای جای ایران آن را پوشیده اند ، بعضی از آنها را از نزدیک می شناسم، دوستان شهی دم کاک محمود، معمر، کمال و مسعود که خون سرخشان بر خاک طبیعت همیشه سبز کردستان ریخته شد…

من در طبیعت حتی هنگام خواب هم قدم می زنم و آواز کبک و صدای پای بزکوهی را دنبال می کنم و گاه تا خود صبح به دنبال شکارکش کوه ها را می پیمایم و چه شب ها با این کابوس از خواب می پرم.

من دوست محیط بانم را هنگام دیدن ساچمه ها در بدن خون آلود کبک در حال گریه دیده ام و یا از سر شوق گریستنش وقتی می دید بز کوهی از آبشخوری که روز قبل آن را تمیز کرده بود آب می خورد.

طبیعت و حیات وحش بخشی از وجودمان شده است و اگر هر روز کوه را در آغوش نگیریم و آب را زمزمه نکنیم آرام نمی گیریم. با کوله ای که اگر مقدور باشد در آن نان و پنیری هست و قمقمه ای و امیدی به آینده و بهبود اوضاع، راه کوه و بیابان را در بر می گیریم و قدم در راهی که احتمال افتادن از صخره، گزش حیوان، گلوله شکارچیان و هزاران خطر و دغدغه دیگر است می گذاریم.

روزها از حال فرزند بیمارمان بی خبریم و هر بار که از خانواده و فرزند دلبندمان خداحافظی می کنیم نمی دانیم که آیا آنها را دوباره خواهیم دید یا مثل کمال و معمر این آخرین بوسه بر گونه فرزندمان است و آخرین نگاه و دست تکان دادنش …

من محیط بانم، من نگاه بز کوهی را هنگامی که تشنه است می شناسم و یا وقتی به نشان تشکر کمی می رود و برگشته نیم نگاهی می کند، من آواز کبک را وقتی اختصاصی برای من، فقط برای من بر روی سنگی از ته دل می خواند با همه وجودم می شنوم، من لوح تقدیرم را از روباهی که مرا به دنبال خود می کشاند تا لانه و بچه های زیبایش را به من نشان دهد و لاک پشتی که در نهایت سرعت، آرام برای نوشیدن آب می رود می گیرم، من با بال های عقابی پرواز می کنم که هر روز با هم از خواب بیدار می شویم و او زیبایی خلقت را با پرواز خود در طلوع آفتاب به من نشان می دهد.


بارها در باران خیس خیس شده ام ، دستهایم در برف و سرمای کوه های سربلند کردستان کرخت شده است، پاهایم تاول زده و در برخورد با سنگ ها و تیغ گون ها زخمی شده است، گرسته و تشنه شده ام و آفتاب چهره ام را از دیگران متمایز کرده، زانویم آب آورده، قلبم گاهی تیر می کشد و چشم هایم ضعیف شده و … اما من هر روز به عشق حفاظت از خرگوش و گل و کبوتر و پروانه قدم در راه کوه و بیابان می گذارم و فرزندم را که هیچگاه از دیدن هم سیر نمی شویم ناگزیر در خواب تنها می گذارم، فرزندی که آرزو دارد مانند فیلم های کارتونی که می بیند فراغت داشتم و با من در کنار ساحل می دوید و آب پاهای کوچکش را نوازش می کرد و همسری که دشواری های زندگی با یک محیط بان را با صبوری و مهربانی تحمل می کند و رویاهایش برای یک زندگی بی دغدغه را حتی به زبان نمی آورد.


من محیط بانم، اگر حقوق و مزایایی که می گیرم کفاف زندگی را نمی دهد و دندان گیر نیست، اگر پاها و پوتین هایم خسته اند، اگر گاهی دلم از تمام دنیا پر می شود، اگر زندگیم مثل هیچ کس نیست، اگر…


باز کوله ام را بر می دارم و نان و پنیری در آن می گذارم و به کوه می زنم، برای آنکه حواسم باشد دل کبک و سهره و پروانه از شلیک گلوله ای نلرزد. شاید خدا ما را تنها برای این آفریده که محیط بان باشیم و حافظ آفریده هایش و چه افتخاری از این بالاتر.


محیط بان محمد معروف قادری – استان کردستان – شهرستان سقز