پایگاه خبری دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران: در این گزارش با محیط بان عیدی حیدری به مصاحبه پرداختیم، محیط بانی که به مدت ۴۰ روز یک کاراکال زخمی را در منزل شخصی تیمار و در طبیعت رهاسازی کرد.


خبرنگار دیده بان: جناب حیدری ماجرای کاراکال چه بود؟


محیط بان عیدی حیدری: اواخر سال گذشته بود یک شکارچی با من تماس گرفت گفت در کوه به یک جانور شلیک کرده. شکارچی گفت تا حالا اون جانور رو ندیده بوده و اصلا نمی دانسته چه حیوانی است، ولی گفت که خیلی زیبا بوده. شکارچی خیلی پشیمان شده بود ولی از ترس گیر افتادن خودش را معرفی نکرد و گفت شاید حیوان هنوز زنده باشد.
با توجه به شناخت کاملی که از منطقه داشتم به سمت محلی که شکارچی گفته بود حرکت کردم. بعد از مدتی جستجو حیوان زخمی را پیدا کردم. یک کاراکال بالغ نر بود که از شدت جراحت توان حرکت نداشت ولی هنوز زنده بود.
به محض اینکه متوجه حضور من شد سعی کرد از جایش بلند شود و فرار کند اما از شدت درد نتوانست. با یک گونی که همراه خودم برده بودم کاراکال را گرفتم و با خودم به خانه بردم.

تعداد زیادی ساچمه در دست ها، پاها و شکم حیوان فرو رفته بود. دست و پای کاراکال را بستم و با یک چاقو حدود ۱۲ ساچمه از بدن حیوان خارج کردم. جای زخم ها را ضد عفونی کردم و موهای نقاط زخم شده بدن کاراکال را تراشیدم تا راحت بتواند زخمهایش را لیس بزند چون بزاق حیوانات بهترین ضدعفونی کننده است.





حیوان از درد و استرس اصلا غذا نمی خورد و بسیار ضعیف شده بود. نمی دانستم زنده می ماند یا نه.

به مرور حال کاراکال بهتر شد و برایش مرغ، ماهی و بوقلمون می بردم. شروع به غذا خوردن که کرد یک لاشه گوسفند کامل برایش خریدم و آویزان کردم، در طی ۲۴ ساعت به تدریج کل گوسفند را خورد.






چند وقت در منزل از کاراکال نگهداری کردید؟ آیا اسمی هم برایش انتخاب کردید؟


اسمش را “کارال” گذاشتم. حدود ۴۰ روز در منزل مهمان من بود و کاملا سلامتی خودش را بدست آورده بود.







سرنوشت کارال چه شد؟


همه خانواده، اطرافیان و حتی همکاران اداره خیلی به کارال علاقه مند شده بودند. حتی بعضی ها می گفتند کارال را پیش خودمان نگه داریم اما باید به طبیعت باز می گشت.






بعد از ۴۰ روز تصمیم گرفتم در همان محلی که پیدا شده بود رهایش کنم. حیوان را با یک جعبه چوبی به همان محل در منطقه تنگ هفت خرم آباد بردم و در طبیعت رها کردم.


تا لحظاتی بعد از رهاسازی نمی رفت و دائما پشت سرش را نگاه میکرد. اما من برگشتم و کارال هم رفت.





آیا بازهم کارال را دیدید؟

حدود ۲ هفته بعد دلم برای کارال تنگ شد. به محل رهاسازی رفتم اما ندیدمش. چند بار با صدای بلند کارال را صدا کردم. ناگهان پیدایش شد، به سمت من آمد و کنارم نشست.


اصلا بهش محبت نکردم، غذا هم برایش نبرده بودم، نمی خواستم بیشتر از این به انسان عادت کند. فقط دیدمش و از آنجا دور شدم. بعد از آن تا امروز دیگر کارال را ندیدم.