نقل و انتقال گونه‎های حیات وحش به روش ایرانی! - کامبیز بهرام سلطانی


حکیم مهر - یادداشت خواندنی : نقل و انتقال گونه‎های حیات وحش به روش ایرانی! - کامبیز بهرام سلطانی

نقل و انتقال گونه*های حیات وحش به روش ایرانی! - کامبیز بهرام سلطانی

یکی از اقداماتی که در سازمان حفاظت محیط زیست به صورت سنت در آمده است ، انتقال گونه های جانوری ، بدون توجه به تفاوت های محیطی ، از یک « محیط » به « محیط » دیگر است . در این ارتباط آگاهانه از کاربرد اصطلاح « زیستگاه » خودداری می شود ، زیرا زیستگاه به طور مشخص ، مکانی طبیعی است که در طول تاریخ تکامل ، به اشغال یک اجتماع زیستی biocenosis در آمده است.
ولی « محیط » واجد چنین خصوصیاتی نیست ؛ مجموعه عوامل زیستی و غیر زیستی که در مکان و زمان مشخص موجود زنده را تحت تأثیر قرار می دهد « محیط » ن****ه می شود . بدین سبب زمانی که گونه جانوری را از اجتماع زیستی آن جدا کرده و به مکانی که اساسا" به آن تعلق ندارد انتقال می دهند ، نمی توان از اصطلاح
« تغییر زیستگاه» استفاده کرد .
این سنت نه تنها همچنان پا برجاست که به مرور زمان و علی رغم وجود راهنماهای اتحادیه جهانی حفاظت در این مورد و عضویت سازمان حفاظت محیط زیست از سال 1352 در این سازمان جهانی , شکلی تأسف بارتر نیز به خود گرفته است . در مورد جا به جایی گونه های جانوری در شناسنامه پارک ملی دریاچه اورمیه که خوشبختانه توسط سازمان حفاظت محیط زیست نیز انتشار یافته است ، اشاراتی جالب به چشم می خورد . در بخشی از این شناسنامه آمده است « اما زندگی در پارک ملی اورمیه منحصر به پرندگان نیست . جزیره کبودان با مساحت تقریبی 3200 هکتار بزرگترین جزیره غیر مسکونی و زیستگاه انواع پستانداران وحشی مثل موش صحرایی ، قوچ و میش و پلنگ است . قوچ و میش ارمنی Ovis orientalis gmelini اولین بار در سال های 1274 تا 1285 شمسی [ خورشیدی ] در این جزیره رها گردید . به مرور زمان با توجه به وجود منابع غذایی غنی و آرامش و امنیت جزیره بر میزان جمعیت آنان افزوده شد . در زمان جنگ جهانی دوم به دلایل مختلف و از جمله شکار بی رویه جمعیت آنان رو به کاهش گذاشت . سازمان حفاظت محیط زیست بعد از اعلام حفاظت از دریاچه اورمیه و جزایر آن و پس از اجرای قانون و مقررات شکار و صید و ایجاد آرامش و امنیت در منطقه ، تعدادی قوچ و میش برای بار دوم به جزیره کبودان گسیل داشت . اولین برآورد از جمعیت قوچ و میش در جزیره کبودان در سال 1349 انجام گرفت که تعداد آن بالغ بر 2500 رأس تخمین زده شد . در اواخر سال 1350 و اوایل سال 1351 جهت ایجاد تعادلی بین جمعیت قوچ و میش جزیره نسبت به منابع غذایی زیستگاه ، سازمان حفاظت محیط زیست دو قلاده پلنگ نر و ماده در جزیره رها نمود . حضور پلنگ در جزیره علاوه بر کنترل میزان جمعیت قوچ و میش در بهبود نسل آنان نیز موثر است ». در این جابه جایی دو نکته بسیار قابل توجه وجود دارد :
1)اگر فرض شود نخستین انتقال قوچ و میش های ارمنی به جزیره کبودان در حدود سال 1279 خورشیدی و دومین جا به جایی در سال 1349 بوده است ، باید پذیرفت که در طول نزدیک به 70 سال کوچک ترین تحولی در تفکر حامیان حیات وحش در زمینه جا به جایی و در حقیقت اسکان گونه های غیر بومی به محیط های نا مأنوس به وجود نیامده است . ضمنا" هرگاه توجه شود که امروزه روز نیز ( سال 1389 ) هنوز همان تفکر حاکمیت خود را حفظ کرده و مسبب انتقال گونه های شکارچی پسند حیات وحش به نقاط مختلف سرزمین می باشد ، باید پذیرفت که در طول 100 سال ، یعنی یک قرن اخیر ، دست اندرکاران و انتقال دهندگان گونه های جانوری هنوز از همان دانش دوران قاجارها بهره می برند ،
2)نکته دوم برداشت بسیار سطحی از دانش اکولوژی است که ظاهرا" پشتوانه علمی انتقال و رها سازی پلنگ ها به جزیره کبودان را فرآهم ساخته است . در این ارتباط قرار بوده ، اصولی که درباره اجتماعات زیستی و قابلیت خود تنظیمی اکوسیستم ها مصداق دارد ، در مورد یک اجتماع جانوری بیش و کم یکنواخت و نا متعادل عمل کند .
این قبیل جا به جایی گونه های جانوری ، بازهم با همان شیوه مرسوم ، یعنی با روش دوران قاجاریه ، همچنان ادامه یافت ؛ انتقال جبیر Gazella dorcas به جزیره فارور ، انتقال آهو Gazella subgutturosa subgutturosa از جزیره خارک به جزیره کیش ، انتقال گوزن زرد Dama dama mesopotamica از منطقه گرم و مرطوب دز - کرخه به منطقه معتدل - مرطوب مازندران ( دشت ناز و سمسکنده ) و جزیره سرد سیر اشک در دریاچه ارومیه از این جمله اند . البته این روند همچنان ادامه دارد و به نظر نمی رسد ، تا زمانی که شیوه نگرش سازمان حفاظت محیط زیست نسبت به موضوع حفاظت از طبیعت تغییر نکند ، بتوان توقف این روند مخرب را انتظار داشت . چه اشکالی دارد ، کسانی که فرمان جا به جایی گونه های جانوری را از محیطی به محیط دیگر صادر می کنند ، گاهی اوقات نیز نگاهی به متون اکولوژی جانوری داشته و یا حداقل راهنماهای اتحادیه جهانی حفاظت را مرور نمایند ؟ .
هر چند واقعیتی شناخته شده است ، ولی شاید تکرار آن ، بخصوص با توجه به برنامه های جا به جایی که در پیش است ، چندان هم خالی از لطف نباشد . در طبیعت یک گونه یا جمعیت جانوری هرگز به تنهایی زندگی نمی کند ؛ آنچه وجود دارد و محصول تکامل تاریخی طبیعت می باشد ، اجتماعات زیستی هستند که در طول تاریخ در کنش متقابل با یکدیگر پدید آمده و به صور مختلف در حفظ یکدیگر تلاش می کنند . شاید مثالی بسیار کوتاه از جنگل های زاگرس و به طور مشخص منطقه حفاظت شده دنا به تشریح هر چه بهتر موضوع کمک نماید .
در منطقه حفاظت شده دنا چهارگونه دارکوب زندگی می کند :
1)دارکوب باغی Picoides (Dendrocopus) syriacus ،
2)دارکوب سر سرخ Picoides (Dendrocopus) medius ،
3)دارکوب کوچک Picoides (Dendrocopus) minor ،
4)دارکوب سبز Picus viridis .
بسیاری از پرندگان و پستانداران جنگل زی ، یا در حفره های طبیعی موجود در درختان زندگی می کنند و یا آشیانه های حفره ای احداث شده توسط دارکوب ها را برای زندگی بر می گزینند . از این میان می توان به پرندگانی چون چرخ ریسک بزرگ ، کمرکلی جنگلی ، کبوتر جنگلی ، جغد کوچک ، سار ، بادخورک معمولی ، موش درختی و بسیاری دیگر اشاره کرد . بسیاری از این جانوران ، علی رغم اینکه برای زندگی و جوجه آوری در حفره های درختی تکامل یافته اند ، خود قادر به احداث آشیانه حفره نمی باشند و اجبارا" از حفره های طبیعی موجود در درختان استفاده می کنند . بدیهی است که تعداد
حفره های طبیعی درختان محدود است و به همین سبب اگر قرار می شد این جانوران فقط از حفره های طبیعی استفاده نمایند ، هرگز نمی توانستند جمعیت خود را به میزانی بیش از حفره هایی که در اختیار دارند ، افزایش دهند . به بیان دیگر ، حفره های موجود در درختان که به عنوان آشیانه عمل می کنند ، نقش عامل یا فاکتور محدود کننده را ایفا می نمایند . این محدودیت توسط دارکوب ها ، به میزان قابل ملاحظه ای برطرف می گردد . بنابراین در میان ساکنین ثانویه آشیانه های
حفره ای دارکوب ها ، هستند جانورانی که به وجود این حفره ها و به تبع آن به وجود دارکوب ها – حتا اگر این وابستگی به چشم نیامده و قابل مشاهده نباشد - وابسته اند .
در بین دارکوب های اشاره شده ، به دلیل جثه نسبتا" بزرگتر از دیگران ، آشیانه دارکوب سبز دارای متقاضیان زیادی
می باشد . لیکن تغییرات محیطی می تواند شرایط را برای تداوم بقای این پرنده به سرعت دگرگون سازد . دارکوب سبز – بر خلاف سایر دارکوب ها – بیشتر بر روی زمین آمد و شد کرده و غذای اصلی آن از مورچه تشکیل یافته است . تبدیل بیشه زارها ، علفزارها و مراتع طبیعی به اراضی کشاورزی و کاربرد سموم دفع آفات باعث از بین رفتن مورچه ها شده و از این طریق غذای مورد علاقه دارکوب سبز را از آن می گیرد .
مثالی دیگر از همین منطقه حفاظت شده دنا و گونه جی جاق یا Garrulus glandarius . جی جاق از نظر زیستگاه با سایر خویشان خود ( خانواده کلاغ ها ) کاملا" فرق دارد . این پرنده بسیار زیبا و مفید به طور خاص ساکن زیستگاه جنگلی است و به ویژه در منطقه حفاظت شده دنا ، به درخت بلوط ( مانند سایر مناطق زاگرس ) وابستگی شدید نشان می دهد . همانگونه که در ادامه خواهد آمد ، این وابستگی کاملا" متقابل است ، مگر آنکه در این شبکه پیچ در پیچ و در هم تنیده وابستگی های متقابل ، نوعی اختلال ظهور نماید . در آن صورت تجربیات به دست آمده در اروپای شمالی و مرکزی نشان داده است ، جی جاق از توانایی زندگی در پارک های پر درخت شهری نیز برخوردار است . با توجه به نقش و جایگاه اکولوژیک این پرنده در زیستگاه جنگلی ، ضروری است تا کمی عمیق تر به وضعیت زیستی آن پرداخته شود . جی جاق را عموما" می توان در آشکوب جنگلی دنا مشاهده کرد . پرنده ای منوگام بوده و هر جفت دارای قلمرویی مشخص است که وسعت آن به حدود 10 هکتار
می رسد . جی جاق به شدت قلمرو طلب بوده و در قلمرو خود وجود همنوعان دیگر را تحمل نمی کند . به موازات افزایش ارتفاع از تعداد آشیانه ها کاسته می شود .
نوع تغذیه جی جاق بستگی به دوران جوجه آوری و مراقبت از جوجه ها دارد ؛ از بهار تا پاییز از غذاهای گوشتی و از پاییز تا بهار از غذاهای گیاهی استفاده می کند . آشیانه خود را بر روی درختانی که از تاج پرشاخه و برگ برخوردارند می سازد . نه تنها آشیانه ، بلکه درختی که آشیانه بر روی آن ساخته می شود باید خوب استتار شده باشد . آشیانه در ارتفاع 5 – 2 متری و بر روی شاخه ای پر پشت ساخته می شود .
در فصل بهار ، زمانی که آشکوب تاج جنگل کاملا" متراکم شده است ، تخم گذاری انجام می شود . تعداد تخم ها به 7 – 4 عدد می رسد و بعد از 19 – 16 روز جوجه ها سر از تخم در می آورند . جوجه ها در حدود 23 – 19 روز در آشیانه مانده و سپس قادر به پرواز می شوند . ولی هنوز بین 4 – 3 هفته توسط والدین تغذیه می شوند . جوجه ها پس از 8 – 6 هفته کاملا" مستقل می شوند .
در تمام طول مدت جوجه داری ، پرنده ماده وظیفه مراقبت از تخم ها و سپس جوجه ها را بر عهده دارد و پرنده نر عهده دار تامین غذای ماده و جوجه های خود می باشد . تامین غذا در محدوده ای به شعاع تقریبا" 1200 متر از آشیانه صورت
می گیرد . همانگونه که قبلا" اشاره گردید ، غذای جانور در این دوره از غذاهای گوشتی تشکیل یافته است ؛ از جمله می توان به موش های کوچک ، سوسمارها و مارمولک های کوچک ، مارهای کوچک ، تخم و جوجه پرندگان ، زنبورها ، سوسک ، لارو پروانه ها ، عنکبوت و مانند آن اشاره کرد . در پایان دوره مراقبت از جوجه ها ، جانور به تغذیه از غذاهای گیاهی روی
می آورد . در شرایط عادی جی جاق تمایلی به پرواز در مسافت های طولانی را ندارد . معمولا" چند درخت یکی پرواز کرده ، خود را مخفی می سازد و سپس همین عمل را تکرار می نماید . ولی به هنگام تامین غذای زمستانه ، رفتار او در پرواز تغییر می یابد .
غذای گیاهی جانور از بذر و میوه گیاهانی چون بلوط ، گردو ، میوه های گوشتی ، نخود و لوبیا تشکیل یافته است . برای تهیه غذای زمستانه خود که قبل از هر چیز از میوه درخت بلوط تشکیل یافته است ، می تواند تا فاصله 5 کیلومتری نیز پرواز کند و آنهم در شرایطی که ، تا 12 عدد میوه بلوط را در کیسه گردن خود مخفی ساخته و گاهی نیز تعدادی را به وسیله منقار خود حمل می کند . جی جاق نیز مانند سنجاب ایرانی به هنگام وفور مواد غذایی برای زمستان خود غذا ذخیره می کند . دانه های بلوط را در حاشیه جنگل و لکه های عاری از درخت داخل جنگل ، در زیر خاک ، زیر لایه هوموس ، زیر لایه های خزه و در مجموع مکان هایی که ، دیگر درختان جنگلی قادر به رویش طبیعی نمی باشند ، حفر می کند .
بنابراین جنگل بلوط با تاج پوشش نسبتا" متراکم ، گونه های گیاهی و جانوری که جی جاق در مراحل مختلف زندگی خود مورد استفاده قرار می دهد و حتا جنس خاک در شمار عوامل تعیین کننده « زیستگاه » جی جاق قرار دارند . این همه را هیچکس به منطقه حفاظت شده دنا « منتقل » نکرده است ؛ این فرآیند تکامل طبیعی است که شرایط را برای زندگی
گونه ای در یک زیستگاه ممکن و برای دیگری ناممکن می سازد .
تعدای از این انبارهای زمستانه جی جاق توسط سنجاب ها و موش ها کشف شده و محتوای آن مورد مصرف قرار می گیرد و تعدادی را نیز جی جاق خود بازیابی نموده و به مصرف می رساند . اما همواره تعدادی از این انبارها در زیر زمین باقی مانده ، در فصل بهار جوانه زده و به تدریج به درختی جدید تبدیل می شود . طبق تحقیقات انجام شده در جنگل های بلوط – ممرز آلمان فدرال در طول پاییز تعداد 5 جی جاق می توانند تقریبا" 200000 ( دویست هزار ) دانه بلوط را جمع آوری کنند که از این تعداد در حدود 5000 ( پنج هزار ) عدد به نهال بلوط تبدیل می شود و این به معنای سالانه 1 هکتار جنگل کاری است ! . به همین سبب در فرهنگ جنگلبانان آلمانی ، جی جاق لقب دوست جنگلبان را به خود اختصاص داده است .
بدین ترتیب بخشی از رابط متقابل جی جاق و جنگل آشکار می شود . اما این تنها نقش جی جاق نیست ؛ جی جاق در ارتباط با کل اجتماع جانوری جنگل وظیفه دیگری را نیز بر عهده دارد و آن اعلام خطر است ! .
جی جاق قادر است صدای سارگپه ها ، جغد ها ، کلاغ ها ، حواصیل ها ، پارس سگ ، بز ، صدای چوب درختان به هنگام خم شدن در نتیجه وزش باد و شکستن شاخه درختان را به خوبی تقلید نماید و از این حیث دارای ذخیره صدا یا به قول موسیقی دانان repertoire غنی ای می باشد . هرگاه این پرنده زیبا که خود از قابلیت استتار بالایی برخوردار است ، ورود دشمن
را – چه انسان و چه دشمنان طبیعی خویشان و برخی دیگر از گونه های جانوری – احساس کند ، با استفاده از ذخیره صداهای خود به سایر جانوران هشدار می دهد . بر مبنای این خصوصیت نیز آلمانی ها به او لقب پلیس جنگل را اعطاء
کرده اند . بدین ترتیب زمانی که صحبت از جایگاه اکولوژیک جانور – و در این مورد خاص جی جاق – مطرح می شود ، این جایگاه صرفا" جنبه مادی و فیزیکی ندارد ؛ صدای پرنده نیز دارای کارکرد اکولوژیک بوده و فقدان آن نمی تواند بدون پیامدهای گوناگون برای اجتماع جانوری جنگل باشد . ضمن اینکه هرچه ذخیره صدا یا رپرتوآر جی جاق غنی تر باشد ، بخت جفت یابی آن نیز بیشتر می شود . به همین سبب هنگام جفت یابی می توان با انواع صداهایی که از حنجرخ این پرنده خارج می شود آشنایی یافت .
تحقیقات انجام شده در آلمان فدرال نشان می دهد ، تنها حدود 50 % از تخم های جی جاق به پرنده بالغ تبدیل می شود و بقیه توسط دشمنان طبیعی ، مانند راسو ، سنجاب ، پرندگان شکاری و انواع کلاغ مورد دستبرد قرار می گیرند . پس اگر قرار است کنترلی صورت گیرد ، طبیعت خود مکانیسم های کنترل کننده را طراحی می نماید و نیازی به راهنمایی ما انسان ها ندارد . شاید تکرار این واقعیت چندان هم بی فایده نباشد که ، طبیعت اصولا" هیچ نیازی به ما ندارد ؛ قضیه کاملا" معکوس است .
البته و صد البته می توان مثال های بیشتری را ذکر نمود . ولی نکته اینجاست ؛ روابط اکولوژیک در یک اجتماع زیستی بسیار پیچیده تر از آنی است که تصور شود ، تعدادی گونه جانوری شکارچی پسند را به جزیره ای انتقل داده شده و سپس برای کنترل آن از چند گونه شکار گر استفاده شود .
به جهت گفتار حاضر ، شاید باید از بزرگان حیات وحش ایران که معمولا" با گونه های چون شیر ، ببر ، پلنگ ، یوز پلنگ سرکار دارند و پرداختن به به گونه های کوچک تر را دور از شأن خود می دانند ، پوزش بطلبم . ولی خوب این ذات دانش اکولوژی است که چیزی به نام بزرگ و کوچک نمی شناسد .