اختاپوس چقدر باهوش است؟





ارسطو اختاپوس را خیلی دست کم می گرفت. او می نویسد «اختاپوس موجود احمقی است، زیرا اگر در آب فروبرده شود، به دست انسان نزدیک می شود.» ۲۴ قرن بعد، این موجود «احمق» از شهرت بسیار بهتری برخوردار شده است. YouTube پر از شواهدی است که بعضی ممکن است آنها را نشانه هوش اختاپوس بنامند. یکی خودش را به طرزی غیرعادی شبیه سفره ماهی کرده است. دیگری پیش از آنکه مثل برق از جلوی دوربین سمج فرار کند، از مرجان ها تقلید می کرد. سومی بازوهایش را به طرف یک شیشه دراز می کند، در آن را می پیچاند و باز می کند و با خرچنگی که درون آن است از خود پذیرایی می کند. ژورنال های علمی درباره یادگیری در اختاپوس، شخصیت در اختاپوس و حافظه اختاپوس، مقاله های پژوهشی چاپ می کنند. اختاپوس اکنون حتی به صفحات ژورنال «خودآگاهی و شناخت» نیز راه پیدا کرده است (همراه با سرپایان دیگری همچون اسکوئید و ماهی مرکب). عنوان مقاله این است: «خودآگاهی سرپایان: شواهد رفتاری.»

به این ترتیب آیا اختاپوس واقعا باهوش است؟ بستگی به آن دارد که هوش را چگونه تعریف کنید. و اگر تعریف خوبی برای آن داشته باشید، می توانید دانشمندانی را پیدا کنید که مایل به شنیدن اش باشند. اختاپوس ها می توانند یاد بگیرند، می توانند اطلاعات پیچیده را در سرشان پردازش کنند و می توانند رفتارهایی به همان اندازه پیچیده نشان دهند. اما تلاش برای دادن نمره IQ به اختاپوس ها اشتباه است. باهوش بودن آنها شبیه ما نیست نه به خاطر آنکه آنها کودن هستند بلکه به خاطر آنکه رفتار آنها محصول صدها میلیون سال تکامل در شرایطی اساسا متفاوت با شرایطی تکاملی است که مغز ما در آن تکامل یافت. برای رسیدن به لحظه ای در تاریخ حیات که انسان و اختاپوس از هم واگراییدند باید حدود ۷۰۰ میلیون سال به عقب بازگشت.
به گمان دانشمندان نزدیک ترین نیای مشترک ما یک موجود کرم مانند کوچک با لکه های چشمی بود و نه چیزی بیش از این. از آن به بعد در دودمان ما استخوان تکامل یافت و در دودمان آنها بدن هایی بی استخوان که با فشار آب آن را کنترل می کنند. در این مدت به قدری از این تفاوت های شگفت انگیز در ما انباشته شده که دانشمندان قرن بیستم از یافتن چند شباهت عمیق به وجد آمده اند. برای مثال در دهه ۱۹۵۰ زیست شناسان برای نخستین بار نشان دادند که اختاپوس مغز بزرگی دارد.

اختاپوس ها به همان دودمانی تعلق دارند که به پیدایش حلزون ها، صدف ها و نرم تنان دیگر انجامید. یک نرم تن معمولی ممکن است ۲۰ هزار نورون یا سلول عصبی داشته باشد که در شبکه ای پراکنده آرایش یافته اند. اختاپوس نیم میلیارد نورون دارد. این سلول های عصبی درون سرش، درست همان طور که در مورد مغز خود ما دیده می شود، به شکل لوب های پیچیده متمرکز شده اند. اختاپوس ها در مقایسه با وزن بدن شان بزرگ ترین مغز را در میان تمام بی مهرگان دارند.
مغز آنها به نسبت حتی از مغز ماهی ها و دوزیستان هم بزرگ تر است که از این نظر آنها را در ردیف پرندگان و پستانداران قرار می دهد. در اواخر دهه ۱۹۵۰، سادرلند (N.S.Sutherland)، زیست شناس دانشگاه آکسفورد، تصمیم گرفت مغز بزرگ اختاپوس ها را مورد آزمایش قرار دهد. او دو شکل به آنها نشان می داد و فقط به خاطر لمس کردن یکی از آن دو به آنها پاداش می داد. آنها باید یاد می گرفتند یک مستطیل را در وضعیت افقی از همان مستطیل وقتی که ۹۰ درجه چرخیده باشد تشخیص دهند. و هنگامی که اختاپوس ها از عهده این آزمون برمی آمدند، یاد می گرفتند که هرگاه یک مستطیل افقی دیدند آن را انتخاب کنند و به ابعاد خاص آن کاری نداشته باشند. آنها یاد می گرفتند که چه چیزی را یاد بگیرند.
اختاپوس ها در طول سال ها نشانه های بسیار بیشتری از هوش نشان داده اند. ثابت کرده اند که حافظه فوق العاده ای دارند. زرنگ و پیش بینی ناپذیر بوده اند. یک زیست شناس کانادایی به نام جنیفر ماتر (J.Mather)، اسباب بازی هایی را درون مخزن آب اختاپوس ها می انداخت و وقتی اختاپوس ها آنها را بررسی می کردند و با فشار آب به اطراف پرت شان می کردند، به تماشای آنها می نشست. او می گوید اختاپوس ها بازی می کنند. صدف ها بازی نمی کنند. انسان بازی می کند.
علاوه بر این ماتر نویسنده مقاله جدیدی است که استدلال می کند اختاپوس ها خودآگاهی دارند. او ادعا نمی کند که آنها مانند ما دارای خودآگاهی تمام و کمالی هستند، بلکه می گوید آنها دارای شکل ساده تری از آن هستند که به خودآگاهی ابتدایی معروف است. به عبارت دیگر می توانند ادراکات شان را با حافظه هایشان ترکیب کنند تا از آنچه در هر لحظه برایشان اتفاق می افتد احساس یکپارچه ای داشته باشند. ادعای ماتر فقط مبتنی بر نحوه رفتار اختاپوس ها نیست بلکه در عین حال بر طرز کار مغز آنها نیز استوار است.
برای مثال یکی از نشانه های پیچیدگی مغز انسان آن است که ما می توانیم چپ دست یا راست دست باشیم. ترجیح ما برای استفاده از یکی از دو دست از آنجا ناشی می شود یک طرف مغز بر طرف دیگر غالب می شود که نشان می دهد چگونه دو طرف مغز ما با هم یکی نیستند. در عوض، آنها کار ذهنی را میان خود تقسیم و با همدیگر ارتباط برقرار می کنند تا احساس یکپارچه ای از واقعیت به وجود آورند. اختاپوس ها شاید چپ دست (یا چپ بازو) نباشند، اما ماتر مدعی است آنها همین نوع تخصص یابی را با چشم هایشان نشان می دهند.
او و همکارانش در آزمایشی که در سال ۲۰۰۴ انجام شد، دریافتند که وقتی آنها از کمینگاه خود بیرون را زیر نظر می گیرند، بعضی ترجیح می دهند طوری بنشینند که چشم چپ شان رو به بیرون باشد و بقیه هم چشم راست شان را ترجیح می دهند. اما بعضی متخصصان اختاپوس در مورد این ادعاهای جسورانه تردید دارند.
بسیاری از گزارش های مربوط به رفتارهای غیرعادی اختاپوس ها حاصل مشاهدات اتفاقی در آکواریوم است. حتی در بعضی از این آزمایش ها هم دقت کافی صورت نگرفته است. سال گذشته، جین بول (J.Boal) از دانشگاه میلرسویل و همکارانش در آزمایش ماتر درباره اختاپوس های چپ مغز یا راست مغز، خطاهایی یافتند. مشکل آن بود که این دانشمندان اختاپوس های بسیار کمی را بررسی کرده بودند. با این تعداد امکان نداشت بتوان این احتمال را کنار گذاشت که شاید اختاپوس ها اصلا هیچ ترجیحی برای هیچ کدام از دو چشم شان نداشته باشند. یعنی نتایج این آزمایش ها ممکن است صرفا ناشی از تصادف باشند.
به عبارت دیگر پس از ۵۰ سال هنوز آنقدر نمی دانیم که بگوییم در سر اختاپوس ها چه می گذرد. برای کشف اطلاعات بیشتر، آزمایش هایی که به دقت طراحی شده باشند لازم است اما وجود نگرشی اختاپوس محور نیز به همین اندازه ضروری خواهد بود. آنچه ما هوش می نامیم درواقع چیزی نیست جز مجموعه ای از رفتارها و توانایی ها که ضمن سازش به یک سبک زندگی خاص در نیاکان ما تکامل یافت. در اختاپوس ها هم رفتارهای دیگر خاص خودشان تکامل یافت، اما آنها به سبکی از زندگی سازش می یافتند که تصور آن برای ما دشوار است آنها نرم تنانی برهنه در دنیای ماهی ها بودند. قدیمی ترین سرپایان که حدود نیم میلیارد سال پیش زندگی می کردند، صدف داشتند. در طول ۲۵۰ میلیون سال بعد، آنها به شکارچیانی غول پیکر تکامل یافتند. برای شنا کردن آب را با فشار از سیفون هایشان بیرون می دهند که شکلی ماقبل تاریخ از پیشرانش جت است. اما ظهور ماهیان آرواره دار نیاکان ما به سروری شان پایان داد. ماهی ها با خم کردن بدن شان می توانستند سریع تر از سرپایانی که از جت استفاده می کردند شنا کنند. امروزه فقط یک سرپای صدف دار باقی مانده است: ناتیلوس که بیشتر طول زندگی اش را در اعماق آب پنهان می شود.
سرپایان زنده دیگر صدف هایشان را از دست داده اند. گرچه به این ترتیب وسیله دفاعی خویش را در برابر شکارچیان رها کرده اند، اما این امکان به وجود آمد که مهارت های جدیدی در آنها تکامل یابد. اسکوئیدها تبدیل به شناگرانی سریع شدند. در عوض اختاپوس ها به کف دریا رفتند، جایی که از بدن های بدون صدف شان می توانستند درزها و شکاف ها را در جست وجوی طعمه بررسی کنند. اما برای آنکه بتوانند در این کنج بوم شناختی جدید باقی بمانند، باید سریع یاد می گرفتند.
جین بول و همکارانش آزمایش هایی انجام داده اند که نشان می دهد اختاپوس ها چقدر خوب جغرافیا یاد می گیرند. بول اختاپوس ها را در مخزن هایی گذاشت که در کف آنها مجموعه ای از علامت های راهنما نظیر پارچ های پلاستیکی، بشقاب های سنگریزه و توده های جلبک چیده شده بود. فقط چند بار امتحان برای اختاپوس ها کافی بود تا سریع ترین راه به یک خروجی مخفی در کف مخزن را بیابند. آنچه نتایج بول را فوق العاده چشمگیر ساخت آن است که اختاپوس ها داشتند دو ماز کاملا متفاوت را همزمان یاد می گرفتند. بول پس از هر بار امتحان آنها را از یک ماز به دیگری منتقل می کرد. اختاپوس ها به طریقی می توانستند هر دو جغرافی را یکجا به خاطر بسپارند. شاید اختاپوس ها وقتی در زمینی جدید حرکت می کنند، می توانند بهترین راه فرار از شکارچیان را یاد بگیرند.
تنها شیوه گریختن اختاپوس ها از دست شکارچیان پنهان شدن سریع نیست بلکه از روش فریب هم استفاده می کنند. یکی از چشمگیرترین مثال های این فریب همان چیزی است که راجر هنلان (R.Hanlon)، زیست شناس دریایی، آن را «حقه سنگ متحرک» می نامد. اختاپوس خود را به شکل یک سنگ درمی آورد و سپس در یک فضای باز ذره ذره پیش می رود. به این ترتیب اگرچه اختاپوس کاملا در معرض دید است اما شکارچیان به آن حمله نمی کنند. نمی توانند حرکت آن را تشخیص دهند زیرا اختاپوس سرعت خود را با حرکت نور در آب پیرامون هماهنگ می کند.
از نظر هنلان آنچه این نوع رفتار را قابل توجه می سازد آن است که ترکیب خلاقانه ای از رفتارهای بسیار است که در مواجهه با موقعیتی جدید به کار می رود. همچنین وقتی اختاپوسی از حمله ای می گریزد، ممکن است بدنش را باد کند و همزمان به رنگ سفید گچ درآید تا شکارچی را بترساند، برای گیج کردن آن به طرفش جوهر بپاشد، در آب زیگزاگ شنا کند و سپس ناگهان رنگ پوستش را به رنگ مرجان های اطراف درآورد. دستور عمل مشخصی وجود ندارد که چگونه باید این نوع رفتارها را به نمره هوشی در مقیاس انسانی تبدیل کرد زیرا رفتار ما به عنوان انسانریخت هایی شکل گرفته است که به زندگی روی دو پا، در گروه و با استفاده از دست هایمان برای ابزارسازی سازش یافتند. ما در آزمون هوشی که برای اختاپوس ها طراحی شده باشد، نمره بسیار پایینی خواهیم گرفت اما مطمئنا آن را علیه خودمان تفسیر نخواهیم کرد.
کارل زیمر
ترجمه کاوه فیض*اللهی
منبع:aftabir.com