فراسر پسر 4 ساله ای است که به بیماری درخودماندگی یا اوتیسم مبتلا است. این پسر کوچک حتی در انجام کوچک ترین و ساده ترین کارها با مشکل مواجه است، حتی عادی ترین وقایع روزانه او را به گریه می اندازد یا دچار آشفتگی می کند. اما از وقتی سرو کله بیلی، گربه سرگردانی که توسط صاحب قبلی اش رها شده بود، در زندگی فراسر پیدا شد تغییرات بزرگی در رفتار و زندگی این پسر کوچک به وجود آمده است. بیلی و فراسر شدیداً به هم وابسته هستند.
این دو تقریبا همه اوقات را در کنار هم سپری می کنند، موقع بازی، موقع غذا و موقع خواب، همیشه و هرکجا این گربه مهربان در کنار فراسر است. در واقع بیلی اولین کسی است که متوجه شروع آشفتگی فراسر می شود و سعی می کند با نوازش یا لیسیدن او را آرام کند.
مادر فراسر می گوید : بیلی هیچ وقت پسرم را تنها نمی گذارد. به نظر می رسد که همیشه مراقب اوست و او را آرام می کند. وقتی فراسر ناراحت است بیلی سرش را به او نزدیک می کند و گاهی هم روی پایش می نشیند تا به او احساس امنیت و آرامش بدهد. رابطه این دو یک رابطه ویژه و خاص است. فراسر 18 ماهه بود که پدر و مادرش متوجه حالت غیرعادی او شدند و احساس کردند که پسرشان رشد طبیعی ندارد. به گفته مادر او، فراسر مرتب گریه می کرد و نسبت به هیچ کس و هیچ چیز، حتی اسباب بازی های که توجه سایر بچه ها را جلب می کند، عکس العملی نشان نمی داد. مادر فراسرادامه می دهد : برخلاف تصور اکثر مردم فراسر در دنیای کوچک خود محبوس نیست، او یک پسر کوچک شاد است. تنها مشکل او این است که خیلی زود ناراحت و عصبی می شود.مثلاً اگر در تلویزیون چیزی یا کسی را ببیند که از آن خوشش نیاید، یا اگر سعی کنیم او را بر خلاف میلش از دستشویی خارج کنیم به شدت عصبانی و آشفته می شود. اما ورود بیلی به خانه ما رفتار پسرم را عوض کرده است. اولین باری که بیلی پسر مرا دید مستقیم به سمتش رفت. فراسر گفت این گربه ما است، می خواهد با ما زندگی کند. بیلی زندگی ما را متحول کرده است. او استرسی را که قبلا را درخانه ما وجود داشت از بین برده و پسرم را از تنهایی و انزوا نجات داده است.