عروس هلندی های رضا قلیخانی

[رضا قلیخانی]

با سلام

رضا، داداش خیلی نازه لوتینوت فقط تاجاش رو والدینش کندن؟

جزیزه گرامی لوتینو ها 90 درصدشون پشت سرشون کچله .... اونایی که پشت سرشون مو داره یقینا خالص نیستند

سلام .بله داره رشد میکنه.کلا پرو میکندن من فکر میکردم که اصلا پر در نمیاره ومریضه ،الان یه 10روزی هست که کاملا جداش کردم وکلا تو این مدت بی نهایت زیبا ودوست داشتنی شده والبته مهربون.الان هرجای خونه که باشم واین هم آزاد باشه یا راه میاد و میره میشینه رو شونم یا اینکه پرواز میکنه میاد پیشم.
پرهای دیگش تو این 10روز اینطوری رشد کردن وتاجش هم همینطور میشه والان داره رشد میکنه

[lucas007]

خیلی نازه حیف ما که نمیتونیم از اینا بخریم

[رضا قلیخانی]

خیلی نازه حیف ما که نمیتونیم از اینا بخریم

انشاءاله شما هم یه دونه خوشگلشو میخرید

[رضا قلیخانی]

سلام امروزسیزده فروردین بود دیگهیه خاطره ی زیبا:
خب از صبح که پارک بودیم به اتفاق جوجه و کلی هم لذت بردیم.
اما همین نیم ساعت پیش یه اتفاق وحشت ناک افتاد...
جوجم تو پارک یهویی از رو دستم پرید وپرواز کرد.
سه دور بزرگ چرخید ومن هم وحشت زده دنبالش میدویدم...
که رفت نشست نوک یه درخت بزرگ والبته تیغ تیغی...
من داشتم کته میکردم،کاملا یخ شده بودم وداشتم میلرزدیم...
همه جمع شده بودن دورش وفکر میکردن که چیه...
یه نفر اومد بره بالای درخت بگیرتش که چنان دادی سرش زدم منصرف شد...
یکی توپ انداخت به شدت بد باهاش برخورد کردم...
یه نفر دیگه رفت بالا بنده خدا تما دستش داغون شد وخونی شده بود اون آخرش جوجه رو گرفت ولی خیلی بد گرفت،من فکر کردم جوجمه که خونی شده کلی سرش داد زدم ،وقتی اومد پایین با کمال شرمندگی دیدم دستشه که داره خون میاد.. بنده خدا جوجه رو داد وهمه ی خانواده ازش تشکر کردن ولی خودم اصلا نفهمیدم کی رفت ولی خب رفت ومنم نتونستم تشکر کنم تازه ناراحتشم کردم...
خلاصه دیگه هیچ وقت پرنده رو باخودم بیرون نمیبرم...
داشتم میمردم از ترس

[اسکندری]

سلام امروزسیزده فروردین بود دیگهیه خاطره ی زیبا:
خب از صبح که پارک بودیم به اتفاق جوجه و کلی هم لذت بردیم.
اما همین نیم ساعت پیش یه اتفاق وحشت ناک افتاد...
جوجم تو پارک یهویی از رو دستم پرید وپرواز کرد.
سه دور بزرگ چرخید ومن هم وحشت زده دنبالش میدویدم...
که رفت نشست نوک یه درخت بزرگ والبته تیغ تیغی...
من داشتم کته میکردم،کاملا یخ شده بودم وداشتم میلرزدیم...
همه جمع شده بودن دورش وفکر میکردن که چیه...
یه نفر اومد بره بالای درخت بگیرتش که چنان دادی سرش زدم منصرف شد...
یکی توپ انداخت به شدت بد باهاش برخورد کردم...
یه نفر دیگه رفت بالا بنده خدا تما دستش داغون شد وخونی شده بود اون آخرش جوجه رو گرفت ولی خیلی بد گرفت،من فکر کردم جوجمه که خونی شده کلی سرش داد زدم ،وقتی اومد پایین با کمال شرمندگی دیدم دستشه که داره خون میاد.. بنده خدا جوجه رو داد وهمه ی خانواده ازش تشکر کردن ولی خودم اصلا نفهمیدم کی رفت ولی خب رفت ومنم نتونستم تشکر کنم تازه ناراحتشم کردم...
خلاصه دیگه هیچ وقت پرنده رو باخودم بیرون نمیبرم...
داشتم میمردم از ترس

چون خواسته بودی اینجا نظرم رو میگم وگرنه این سوالات همه جاش توی تاپیک هست نه معرفی طوطی اعضا.خیر اصلا نباید پرنده به باغ و پارک برده بشه که بخواد پرواز کنه و بعد بالهاشم قبل دو نیم ماهگی قیچی بخوره.پرنده ی خونگی متعلق به خونه و فضای بسته هست.

[MOHAMMAD REZA 137017]

سلام امروزسیزده فروردین بود دیگهیه خاطره ی زیبا:
خب از صبح که پارک بودیم به اتفاق جوجه و کلی هم لذت بردیم.
اما همین نیم ساعت پیش یه اتفاق وحشت ناک افتاد...
جوجم تو پارک یهویی از رو دستم پرید وپرواز کرد.
سه دور بزرگ چرخید ومن هم وحشت زده دنبالش میدویدم...
که رفت نشست نوک یه درخت بزرگ والبته تیغ تیغی...
من داشتم کته میکردم،کاملا یخ شده بودم وداشتم میلرزدیم...
همه جمع شده بودن دورش وفکر میکردن که چیه...
یه نفر اومد بره بالای درخت بگیرتش که چنان دادی سرش زدم منصرف شد...
یکی توپ انداخت به شدت بد باهاش برخورد کردم...
یه نفر دیگه رفت بالا بنده خدا تما دستش داغون شد وخونی شده بود اون آخرش جوجه رو گرفت ولی خیلی بد گرفت،من فکر کردم جوجمه که خونی شده کلی سرش داد زدم ،وقتی اومد پایین با کمال شرمندگی دیدم دستشه که داره خون میاد.. بنده خدا جوجه رو داد وهمه ی خانواده ازش تشکر کردن ولی خودم اصلا نفهمیدم کی رفت ولی خب رفت ومنم نتونستم تشکر کنم تازه ناراحتشم کردم...
خلاصه دیگه هیچ وقت پرنده رو باخودم بیرون نمیبرم...
داشتم میمردم از ترس

الان حال خودتون و پرنده تون خوبه دیگه انشالله ؟

[رضا قلیخانی]

ممنون آقای اسکندری.
اقامحمدرضا جان جوجه که حالش خوبه و اصلا چیزیش نشد ولی خودم هنوز حالم بده

[farid-1376]

خیلی حسه بدیه درکتون میکنم!نزدیک به سکته کردنه! منم مرغ عشقم یه بار در رفت خیلی دویدم دنبالش! آخرش رفت رو یه درخت که خوشبختانه آسون بود بالا رفتن ازش!

[رضا قلیخانی]

خیلی حسه بدیه درکتون میکنم!نزدیک به سکته کردنه! منم مرغ عشقم یه بار در رفت خیلی دویدم دنبالش! آخرش رفت رو یه درخت که خوشبختانه آسون بود بالا رفتن ازش!

آره واقعا خیلی بد بود...
یخ یخ شده بودم.
فقط حیف اون آقا رو پیدا نکردم ازش تشکر کنم،هرجا هست خداخیرش بده

[jazireh]

آره واقعا خیلی بد بود...
یخ یخ شده بودم.
فقط حیف اون آقا رو پیدا نکردم ازش تشکر کنم،هرجا هست خداخیرش بده

منکه الان داشتم میخوندم..نزدیک بود بمیرم...وایی تصور کردم اون لحظه رو..چه لحظه بدی بوده..نحسیه 13 بودا!!!!!!خب خداروشکر به خیر گذشت..من با آقای عروس هلندی هم موافقم..اگه زود پرای اونا رو کوتاه کنین..دیگه خیالتون راحته..