دوس دارم گریه کنم...
اصلا حال خوبی ندارم...
عید اما من...خیلی بهم ریختم وقتی چشممو باز کردم و دیدم این پیشی کوچولو نفس نمیکشه...
نمیدونم چه حکمتیه...
یه گنجشک 3 هفته باهام زندگی کنه دیروز پرواز یاد بگیره و بره...اون وقت یه بچه گربه ی ناز و کوچولو که دیشب پیداش کردم واصن هنوز رو پاش نمیتونه وایسه و چشماش هنوز باز نشده باید بره... بره تو اسمونا...
هیچی نمیگم فقط دوس دارم عکساشو بهتون نشون بدم
تازه امروز میخواستم ببرمش دامپزشکی... آرزوش به دلم موند...فقط 10 ساعت پیشم بود!
ببخشید که ناراحتتون کردم...اینجا هنوز خوب بود...عکس دیشب!