یادگیری حیوانات


غریزه و یادگیری


جانوران باید برای زنده ماندن یاد بگیرند. آنها باید بتوانند غذا پیدا کنند، از درندگان دوری کنند جفت مناسبی برای تولید مثل بیابند. اما چگونه این کار را انجام می دهند؟
بغضی از رفتارهای جانوران توسط ژنهای آنها معین می شود، درست مانند ویژگی های فیزیکی شان. این رفتارها را رفتارهای "غریزی" می نامیم.



این نوع کارها برای ادامه حیات در کودکی ضروری است، چون به حیوان کمک می کند که خطر و غذا را بشناسد. اما حیوانات باید قادر باشند که به تدریج یاد بگیرند و تجربیات خود را افزایش دهند. فقط در این صورت است که می توانند خود را با شرایط مختلف وفق دهند. این دسته از رفتارها را که با گذشت زمان و در اثر یادگیری شکل می گیرند، "رفتارهای اکتسابی" می نامیم.
حتی حشرات هم می توانند کارهای جدید یاد بگیرند. مثلاً پروانه ها به طور غزیزی به سمت گلهای رنگی خاص کشیده می شوند. اما قادرند با توجه به شرایط محیطی به سرعت تغییر پیدا کنند. اگر پروانه ای نتواند یاد بگیرد که از گلهای دیگر نیز استفاده کند، وقتی گلی با رنگ مورد نظر او یافت نشود، خواهد مرد.
اما همه حیوانات شانس یادگیری یکسانی ندارند. بچه هایی که مجبورند از همان ابتدا روی پای خود بایستند، باید در هنگام تولد توانایی های بیشتری داشته باشند. یعنی بخشی از فعالیت های آنها از پیش برنامه ریزی شده است، مثلاً بدون هیچگونه تجربه قبلی قادرند هم نوعان خود را بشناسند. ولی وقتی والدین از فرزندان خود مراقبت کنند، بچه ها نه تنها می توانند هم نوعان خود را ببینند و رفتارهای آنها را بیاموزند، بلکه حتی فرصت دارند تا از راه آزمون و خطا بیشتر و بیشتر یاد بگیرند.
نوزادان پستانداران در دوران شیرخواری و گاهی حتی تا تولد فرزند بعدی تحت مراقبت پدر و مادر قرار دارند.
این به آنها زمان کافی می دهد تا با مشاهده مادر خود، چیزهای مختلفی یاد بگیرند. تنبل یاد می گیرد کدام برگها خوردنی است، موش کور دهان مادرش را لیس می زند تا بفهمد او چه می خورد و بچه شامپانزه کار با ابزارها را یاد می گیرد. درست است که مادر به طور مستقیم به فرزندش آموزش نمی دهد، اما او را در شرایطی قرار می دهد که یا از راه آزمون و خطا و یا با تکرار کردن رفتارهای دیگران مطالب جدیدی بیاموزد. به هر حال، تحقیق در این زمینه بسیار مشکل است، چون هیچ کس نمی داند که در ذهن گونه های دیگر چه می گذرد.
چرا پستانداران باهوش تر هستند؟

اگر اندازه مغز پستانداران را با اندازه بدن آنها مقایسه کنیم. می فهمیم که آنها بزرگترین مغز را در میان جانداران دارند. وظیفه مغز، تفسیر اطلاعات رسیده از طریق حواس بدن و شناسایی پاسخ مناسب است. پستاندارها چه نیازی دارند که باید مغز بزرگتری داشته باشند؟
اولین چیزی که به ذهن می رسد اینست که آنها خونگرم هستند. جانور خونگرم باید دمای بدن خود را ثابت نگه دارد. این فرآیند نیاز به انرژی فراوانی دارد، پس آنها باید در انتخاب منابع غذایی و گوارش آن دقت زیادی داشته باشند. بیشتر خزندگان و دوزیستان هنگام تغذیه از یک دستورالعمل ساده پیروی می کنند. "اول بخور، بعد فکر کن."
آیا تا به حال غذا خوردن تمساح، را دیده اید؟ وقتی به طعمه خود حمله می کند، همراه آن مقدار زیادی گل و لای و مواد غیر قابل استفاده نیز می خورد. دستگاه گوارش او نیز با این سیستم سازگار است. هر چه را که بتواند جذب می کند. باقی مواد نیز آسیبی به او نمی رسانند و پس از عبور از اندامهای گوارشی، دفع می شوند.
اما پستانداران نمی توانند معده خود را از چیزهای بی خاصیت پر کنند. آنها نسبت به تغذیه شان حساس هستند و درباره غذای خود با وسواس تصمیم گیری می کنند. بنابراین با اینکه حواس آنها مشابه حیوانات دیگر است، ولی مغز بزرگتری دارند تا بتواند اطلاعات رسیده را تجزیه و تحلیل کند و عمل مناسب را تشخیص دهد.
این مغز بزرگ به آنها امکان یادگیری درباره محیط اطراف خود را می دهد. بچه ماهی ها، خزندگان و دوزیستان وقتی از تخم خارج می شوند، تک و تنها هستند و فقط به حواس خود تکیه دارند. بچه ها، خودشان باید غذای خود را پیدا کنند. به همین دلیل از قبل برای این کار دستورالعمل هایی دارند که بطور غریزی بر اساس آن عمل می کنند. اما اگر شرایط محیط تغییر پیدا کند، این دستورها کارآیی چندانی ندارند. برای همین این جانوران نمی توانند خود را با سرعت با تغییرات محیط وفق دهند. اما نوزاد پستاندار، از شیر مادرش استفاده می کند و دیگر نیازی به این شیوه برنامه ریزی ندارد. او فرصت دارد تا محیط زندگی اش را کشف کند، رفتارها را از مادرش یاد بگیرد و دسته ای از آنها را انتخاب کند و درست به همین دلیل است که مغز بزرگتر و پیچیده تری دارد.
هوش

هوش چیست؟ جامع ترین تعریفی که برای هوش ارائه شده و در مورد تمامی جانوران صدق می کند، میزان توانایی جانور در یادگیری است. اما چگونه می توان این توانایی را اندازه گیری کرد؟
اولین تست هوش برای انسانها در سال ۱۹۰۵ طراحی شد، اما این تست بیشتر به ارزیابی معلومات افراد می پرداخت؛ یعنی به جای اندازه گیری توانایی بالقوه افراد در یادگیری، میزان اطلاعات قبلی آنها را می سنجید. امروزه گرچه تستهای سنجش هوش بسیار پیشرفته ای طراحی شده اند، اما هنوز هم تفاوتهای فرهنگی افراد در نتیجه این تست ها تأثیر زیادی دارد، چه رسد به استفاده از آنها برای گونه های دیگر.
برخی حیوانات دارای توانایی یادگیری بالایی در بعضی زمینه های خاص هستند. زنبور عسل مختصات گلهای حاوی گرده را نسبت به کندو با دقت زیاد محاسبه می کند و بعد از بازگشت به کندو آن را به سایر زنبورها اطلاع می دهد. او این کار را با حرکات دایره ای شکل انجام می دهد. جالب اینجاست که با گذشت زمان، او نشانی جدید را با توجه به تغییر وضعیت خورشید در آسمان، محاسبه کرده و حرکات خود را طوری عوض می کند که دوستان خود را به سمت گلها هدایت کند.
تست های IQ در انسانها توانایی حافظه، استدلال، زبان و شکل گیری مفاهیم را ارزیابی می کند. واضح است که بسیاری از حیوانات دارای توانایی های متفاوتی در این موارد هستند و برخی از آنها توانایی های ویژه ای دارند که در بین این موارد نمی گنجد. رفتارهای حیوانات به حدی با هم متفاوت است که هیچ گاه نمی توان نتایج تستی را که برای یک گونه (مثلاً انسان) طراحی شده، با نتایج به دست آمده از تست مشابه برای گونه های دیگر (مثلاً دلفین ها) مقایسه کرد.
به نظر می رسد که ذهن آدمی در طول سالیان دراز دارای توانایی های ویژه ای در استفاده از زبان شده و به طور ویژه برای این کار پرورش یافته است. آزمایشها نشان داده است که برخی از میمونها و دلفین ها نیز استعداد زبانی عجیبی دارند و حتی می توانند با انسانها ارتباط برقرار کنند. شامپانزه ( به ویژه گونه ای از آن که bonbo نامیده می شود.) دارای استعداد زبانی است که با یک انسان سه ساله رقابت می کند. درست است که حیواناتی که زندگی اجتماعی محدودتری دارند، از این استعداد بهره ای نبرده اند. اما آنها نیز توانایی های خارق العاده ای در زمینه های دیگر مانند حافظه دارند.
مغز

حیوانات بزرگتر مغز بزرگتری دارند، زیرا تعداد عص***** که از ماهیچه ها و اندامهای دیگر به مغز می رسد و یا از مغز به اندامها می رود، در این موجودات بیشتر است. اما اگر نسبت اندازه مغز به اندازه بدن را در نظر بگیریم، مغز پزندگان و پستانداران بسیار بزرگتر از خزندگان، دوزیستان و ماهی هاست. در مغز آنها بخشهای خاصی نیز دیده می شود، که در مغز سایر جانوران وجود ندارد.
مغز دارای سه بخش اصلی است: بخش پسین، مغز میانی و بخش پیشین.
مغز پسین بیشتر به کنترل عملکرد اندامهای بدن می پردازد و دارای قسمتی به نام مخچه است که به حرکات ظریف ماهیچه ها و حفظ تعادل بدن جانور کمک می کند. الکل هم بر همین بخش اثر منفی می گذارد. ناحیه دیگری از مغز پسین " بصل النخاع" نامیده می شود که بر کارکرد اندامهای حیاتی بدن مانند قلب و شش ها نظارت می کند. مواد **** معمولاً به این قسمت از مغز آسیب می رسانند و برای همین مصرف بیش از حد آنها منجر به مرگ می شود.
مغز میانی پردازش اطلاعات رسیده از طریق حواس مختلف و تشخیص عکس العمل مناسب را بر عهده دارد. وقتی صدایی را می شنوید و به سوی آن بر می گردید، این بخش از مغز است که شما را به سمت آن هدایت می کند. قسمتهایی از مغز میانی نیز به هماهنگی حرکت اندامها کمک می کند. آسیب این قسمتها باعث بروز بیماری هایی نظیر پارکینسون می شود.
مغز پیشین، به قسمتی از مغز اطلاق می شود که در پشت پیشانی قرار دارد و در بسیاری از حیوانات بر روی سایر بخشهای مغز قرار گرفته است. این قسمت به پردازش اطلاعات پیچیده تر اختصاص دارد.
نواحی مختلف مغز پیشین، برای انجام وظایف ویژه تخصص پیدا کرده اند. هیپوتالاموس حافظه ما را اداره می کند و تالاموس جمع آوری و طبقه بندی پیام های اندامهای حسی مختلف را بر عهده دارد. نواحی ویژه ای به احساسات و عواطف اختصاص دارد. بخش دیگری هم به مهارت های زبانی مربوط است.
اندازه مغز پیشین در جانوران مختلف، تفاوت زیادی با هم دارد. در پستانداران و دلفین ها این بخش از مغز بزرگتر از سایر جانوران است و شکل ظاهری آن پیچیده تر است. شاید همین، باعث تفاوت بارز هوش آنها باشد.

منبع:aftabir.com