والا داستانش طولانیه!کاش خصوصی می پرسیدی شاید اینجا کسی حوصلشو نداشت!
خلاصش اینکه اول از همه بعداز 2 هفته طوطیم بخاطر حیاط بزرگ و ویلایی ساختمان کنار سعی می کرد با شلوغیه صدای گنجشکاو مرغ و خروس و ... سروصدا کنه و هیجان زده می شد!
صبا 6 که برا درس پامیشدم به اجبار جاشو عوض می کردم ولی خوب صدا هرچندکم به گوشش می رسید...!
برا خودم صداش مهم نبود اما ازغذا و شانس توپ من همسایه پایینمون بیماری داشتن که جراحی قلب باز داشتو ازم پرسیده بود این صدای بلند سر صبح از منزل شماس...القصه از ما خواستن یکاری کنیم ..
تو همین گیرو دارا بودیم که ارشد وضعیتم معلوم شد و شهرستان قبول شدم و مجبور به جابجایی و نیاز به مبلغی که دوستان می دونن دیگه کمم نبود...
خلاصه داستانو طولانی نکنم ما به دلایل مالی نشد بریم و شرایطم جوری شد که دیگه دل و دماغ نداشتم ...خواستم بیشتر از این بهش کم توجهی نشه و از طرفی مشکل مالیو...
علت خاصی نداشت شاید من شرایطم برا نگهداری حیون به این با احساسی مناسب نبود و عجله کردم و شاید سال آینده به فکر بیوفتم
امیدوارم خستتون نکرده باشم
با اجازه